-
اطمینان در جامعه از بین رفته است
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 03:19
کوک کن ساعتِ خویش ! کوک کن ساعتِ خویش ! اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است کوک کن ساعتِ خویش ! که مـؤذّن ، شبِ پیـش دسته گل داده به آب و در آغوش سحر رفته به خواب ... کوک کن ساعتِ خویش ! شاطری نیست در این شهرِ بزرگ که سحر برخیزد شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین دیر برمی خیزند کوک کن...
-
قورباغه سیاه اثرویکتور هوگو
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 03:13
قورباغه ی سیاه آفتاب به سر منزل غروب نزدیک می شد. قورباغه زشت نزاری کنار لجن زار کوچکی نشسته، خیر و حیران مانده بود، فکر می کرد، سیر و سیاحت می کرد، آسمان آبی را چمن های زیبا را، گل های فرح بخش را درختان سبز و خرم را، پرندگان خوش آواز را، گل و گیاهی را که کنار لجن زار روئیده بود و آبی را که میان آن می درخشید و هر آن...
-
اثر کارو فریاد از دست زنان هوس باز
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 03:05
برو ای دوست برو ای دوست برو! برو ای دختر پالان محبت بر دوش! دیده بر دیده ی من مفکن و نازت مفروش... من دگر سیرم... سیر!... به خدا سیرم از این عشق دوپهلوی تو پست! تف بر آن دامن پستی که تورا پروردست! کم بگو ، جاه تو کو؟! مال تو کو برده ی زر! کهنه رقاصه ی وحشی صفت زنگی خر! گر طلا نیست مرا ، تخم طلا، مَردم من، زاده ی رنجم...
-
اثر کارو هذیان فریاد یک مسلول
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 03:00
هذیان یک مسلول همره باد از نشیب و فراز کوهساران از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی سازنه ، دردی ، فغانی ، ناله ای ،اشک نیازی مرغ حیران گشته ای در دامن شب می...
-
تساوی اثری از شهیدخسرو گل سرخی
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 02:55
تساوی معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان تساوی های جبری رانشان می داد خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود تساوی...
-
ای ادمها
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 02:34
ای آدم ها ای آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده میپندارید که گرفتستید دست ناتوان را تا توانایی بهتر را پدید آرید آن زمان که تنگ...
-
مهتاب
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 02:27
میتراود مهتاب میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب، نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک غم این خفته چند خواب در چشم ترم میشکند. نگران با من استاده سحر صبح میخواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم بجان باخته را بلکه خبر در جگر لیکن خاری از ره این سفرم میشکند . نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای...
-
ما شبی دست بر آریم ودعایی بکنیم
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 02:15
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنشبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم دل بیمار شد از دست رفیقان مددی تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم مدد از خاطر رندان طلب ای...
-
امید
شنبه 22 مردادماه سال 1390 22:32
جملاتی درباره امید *از گابریل گارسیا مارکز می پرسند اگه بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسی، چی می نویسی؟ می گه 99 صفحه رو خالی می ذارم. صفحه ی آخر سطر آخر می نویسم امید آخرین چیزی است که می میرد. *بیشتر آدم ها زمانی نا امید می شوند که چیزی به موفقیتشان نمانده است. *امید ، دارویی است که شفا نمی دهد ولی درد را...
-
دهانت را می بویند
شنبه 22 مردادماه سال 1390 22:19
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد روزگار غریبی ست نازنین و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه میزنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد روزگار غریبی ست نازنین و در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوخت وار سرود و شعر فروزان...
-
متن روی سنگ قبر کوروش بزرگ
شنبه 22 مردادماه سال 1390 22:11
من کوروش هستم ، شاه هخامنشی ای انسان هر که هستی و از هر کجا می آیی زیرا میدانم که خواهی آمد من کوروش هستم که به ایرانیان شاهنشاهی بخشید .با من مشاجره مکن یگانه چیزی که هنوز برای من باقی مانده است یک مشت خاک ایران است که پیکر مرا پوشانده!!! جهان در سیاهی فرو رفته بود به بهبود گیتی امیدی نبود نه شایسته بودی شهنشاه مرد...
-
زنده بودن بی شوق
شنبه 22 مردادماه سال 1390 00:08
زنده بودن بی شوق آه٬ای مطلع صبح کاش می شد٬که دلِ خسته ی من زندگی را نو آغاز کند٬ چشم دیگر به جهان باز کند دل نگنجد به بَرَم٬ سینه تنگ است٬ دریغا قفس است کاش می شد که رهی باز کندبگشاید پرو پرواز کند ****** ****** ****** ای پرستو ها ٬ای چلچله ها کاش می شد که به همراه شما بپرم تالبِ کِشت بپرم سوی بهشت خالی از حسرت و...