کور سوی امید

نظم ونثر وامید بخشیدن به جامعه

کور سوی امید

نظم ونثر وامید بخشیدن به جامعه

سخنان دکتر چمران بر مزار دکتر شریعتی

ای علی ! همیشه فکر می کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت ،
و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثیه می خوانم !

ای علی ! گفتی که هر کس گفتنی هایی دارد
و شخصیت هر انسانی به اندازه ناگفتنی های اوست .
و من اضافه می کنم که درجه دوستی و محبت من با انسانی دیگر ،
به اندازه ناگفتنی هایی است که می توانم با او در میان بگذارم
و از این ناگفتنی ها که می خواستم با تو بگویم ، بی نهایت داشتم .

ای علی ! وقتی تو را شناختم که کویر تو را شکافتم
و در اعماق روحت و قلبت شنا کردم
و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن یافتم .

ای علی ! همراه تو به قلب تاریخ فرو می روم
و راه و رسم عشقبازی را می آموزم
و به علی بزرگ آنقدر عشق می ورزم که از سر تا به پا می سوزم .
ای علی همراه تو به نخلستان ها ی کنا رفرات می روم
و علی دردمند را در دل شب می یابم که سر به چاه کرده و سینه پردردش را خالی می کند .

ای علی ! تو دست مرا گرفتی و به ازلیت بردی
و فراز و نشیب تاریخ را نشان دادی ،
قدم به قدم تخته سنگ های مانع تکامل را به من نمودی ،
مرا به دیدار طاق شکسته کسری بردی
و اهرام مصر را نمودی و زیر تخته سنگ ها ی آن ،
استخوان های خردشده محرومین را دیدم که هنوز فریادشان به آسمان بلند است .
تو مرا به دیدار فرعون بردی که ادعای خدایی داشت و ستمگری های او را نمودی ،
تو مرا به دیدار گنج های قارون بردی و عاقبت خدایان زر و سیم را نشان دادی ،
تو مرا به خانه بلعم بردی و عاقبت خدعه و تزویر مدعیان دین را روشن کردی
که چگونه خدای آسمان را فدای مائده های زمینی می کنند.

ای علی ! با خروش تو به جنگ استعمار و استبداد و استحمار بر می خیزم
و همراه تو تاریخ را می شکافم
و فرعون ها و قارون ها و بلعم ها را لعنت می کنم.

ای علی ! دینداران متعصب و جاهل تو را به حربه تکفیر کوفتند
و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند
و غربزدگان نیز که خود را به دروغ روشنفکر می نامیدند ،
تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت ها کردند
و رژیم شاه نیز که نمی توانست وجود تو را تحمل کند ،
روشنگری تو را مخالف مصالح خود می دید ،
تو را به زنجیر می کشید و بالاخره شهید کرد ...

سخنان وجملات قصار دکتر علی شریعتی

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم
می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.

.

.

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها
مردن

.

.

دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد … کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری … اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد … به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند … و این رنج است …

.

.

شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست

یه عالمه اس ام اس ناب از سخنان دکتر شریعتی در ادامه مطلب

شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
اما گزین گونه هایی از استادعلی شریعتی
آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک خواستن مطلق شویم و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم پاسخ خویش را خواهیم گرفت.

——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–

خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
منچون تویی را دارم
وتو چون خود
نداری

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم
روزی دیدم که نبود….روزی شنیدم که نخواند

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا به من توفیق تلاش در شکست
صبر در نومیدی
عظمت بی نام دین بی دنیا
عشق بی هوس عطا کن
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باش
و از انچه که هستی و هستند فاصله بگیری این رسالته دائمی توست
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب
که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از
فهمیدنتو میترسند.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها
بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو
تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی !
تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
کتاب نیایش

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .
خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کارمی کنند .

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

باور نمی کنم

هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد. زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟

اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس

می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام

و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!

عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم!

چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

معشوق من چنان لطیف است
که خود را به « بودن » نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد
نه معشوق من بود . . .
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد… این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد.

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

· اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

صدا ی تو


آسمان را

به نام تو صدا می زنم

دریا را

به نام تو می خوانم

شب را

و روز را

به نام تو مرور می کنم


با این ترانه

از عشق نه

از تو می گویم

که عشق

نام کوچک توست

باغ نگاه

گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم

وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم

داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو

هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم

مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام

تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم

یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند

انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم

وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها

تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم

تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من

پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم

در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم

سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم

زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی

ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم

حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن

ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم

کلام شهید دکتر علی شریعتی


· من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..

· وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

· دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

· اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

· اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

· وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

· hگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

دکتر علی شریعتی

  • خدایا : خودخواهی را چندان درمن بکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز آن در رنج نباشم.
  • امید

    بر مزار اندیشه های پاکم

    تمامی عقیده هایم

    با سکوت خواهند گریست

    ولب هایم رابه لبه های تیزدندان هایم خواهم سپرد

    و دست غم را از سینه خود  بیرون  نخواهم  کشید

    وتیغه تیزتنهایی را

    با  دستانی  لرزان

    آرام آرام خواهم فشورد

    چرا که من

     عقیده ام اندیشه ام بود

    و اندیشه ام  عقیده ام

    ودر آن دور دست ها

    شاید قدری آن طرف تر کنار ما

    در آن سوی دریا ها

                     رود ها

    دشت ها

    شمعی افروخته خواهد شد

    در پی پنجره ای از رویا

    وبرقی ناب

    بر چشمان آبی دخترکی سپید گونه زرد موی

    نقش خواهد بست

    و اکنون انگار

    قدری آن طرف تر کنار ما

    پسرکی سبز گونه مشکی موی چشم سیاه

    درانزوائی طولانی

    با  دستانی  لرزان

    با دلی پرازالتهاب

    سوسوی ستاره ای را رسد می کند از دور دستها

    ومن عقیده ام این است

    عشق بزرگترین سکوت

    وسکوت بزرگترین عشق است

    عشقی که از دل لحظه ی اتفاق بر میخیزد

    واندیشه ام نیز این چنین است

    که عشق آمدنی است

    دلم را دار خواهم زد

    در این معبد !‌ در این تنها تجلیگاه نیک و بد !
    در این صحرای آتشناک صدها عابد و موبد!
    در این غوغای بی اندازه و بیحد!
    بروی پشته ای از استخوانها جار خواهم زد!
    دلم را دار خواهم زد ! دلم را دار خواهم زد!


    درون من دلی از خشم بی اندازه میباشد!
    درون من دلی از زخمهای تازه می باشد
    درون من دلی دلی از کفر ... از یک کفر تاریک است.
    دلی از آتش و خون و شرنگ و شورش و سوداست.
    دلی از زشتی و شوریدگی و هرزه پوئی هاست.


    دلم مانند یک صحراست
    برویش جوی خونی خشک و باریک است
    دلم از جنس یک گرگ است! ... یک گرگ پژوهنده !...
    درنده ... سخت پوینده ... که میسازد برایت بمب آتشزا
    که میگرد بدستش شاخه ای از گل ... گل مریم !
    و میکوبد بفرقت زندگانی را !
    به لبهایش بود لبخند ... لبخند ژکوندی وار
    ولی چشمش بود از کینه آکنده


    دلم از جنس شیطان است .
    بلی شیطان ! همان که اولین خصم قدیم نسل انسان است
    که دنیا از وجودش تلخ می گرید!
    که ایمان از وجودش سخت گریان است .


    دلم را عاقبت با تیغ یا شمشیر خواهم زد!
    دلم را تیر خواهم زد!‌ دلم را سیر خواهم زد!
    دلم را غرق در خون می کنم یک روز یا یک شب.
    جهاد اکبرم این است.
    نبرد نفس میدانید ، اول جنگ آئین است
    نبرد پر شکوه تیرگی با تابش دین است
    ببین ! چشم حقیقت تلخ می گرید..!
    ببین ! پای شرافت ، سخت می لرزد...!
    ببین از آتش جهل بشر ، قرآن چه می سوزد!!!
    ببین ! بر روی انسان زخم زشتی هاست !
    ببین ! امروز هم در بین انسانها
    علی تنهاست!
    ببین فرق علی واران دنیا ، باز خونین است!
    اگر از من تو می پرسی ، تمام کارها زیر سر این خصم بدکین است!
    تمام سرکشی ها ، ظلمها ،‌ جنگ و شقاوتها
    پلیدی ها ، سیاهیها ، جنا یتها ، خیانتها
    شرارتها ، رذالت ها ، تمام حق کشی ها ٬ فتنه ورزی ها ٬ تباهیها
    تمامش کار این شیطان دیرین است!
    همین شیطان نفس تو ، همین نفسی که تعلیمت دهد:
    ای جانورا برخیز ! بقا در جنگ میباشد
    محبت واژه ای چون کیمیا مجعول
    قیامت یاوه ای دیرین
    حقیقت در شکم - یا زیر آن ٬ دیگر نه چیزی بیش
    سلامت ٬ باده پیمائی
    سعادت شهوت افروزی است...!
    همین نفسی که فرمان میدهد .. آتش بزن ! ویرانه کن ..برکن
    همین نفسی که میگوید ترا ... آدم بکش ...
    همین نفسی که میخواهد بسوزد سر بسر عالم
    همین نفسی که فرمان میدهد بر زشتی و طغیان
    همین نفسی که از بن میکند گلهای ایمان را
    همین نفسی که اندازد ز پا هر لحظه یک انسان
    همین دل ... این دل سوزان
    بلی ... اینگونه میروید ز عمق آدمی حرمان
    دلم را عاقبت با خشم ... با یک خشم خواهم زد ! دلم را زخم خواهم زد
    عروسی می کنم آن روز با زیباترین ایمان و میکارم درون باغ روحم ٬ بوته قرآن
    کنار نعش دل با هر رگ خود تار خواهم زد دلم را دار خواهم زد ٬ دلم را دار...

    زمستان

    سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
    سرها در گریبان است
    کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
    نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
    که ره تاریک و
    لغزان است
    وگر دست محبت سوی کسی یازی
    به اکراه آورد دست از بغل بیرون
    که سرما سخت سوزان است
    نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
    چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
    نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
    ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
    مسیحای
    جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
    هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
    دمت گرم و سرت خوش باد
    سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
    منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
    منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
    منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
    نه از رومم ، نه از زنگم ، همان
    بیرنگ بیرنگم
    بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
    حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
    تگرگی نیست ، مرگی نیست
    صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
    من امشب آمدستم وام بگزارم
    حسابت را کنار جام بگذارم
    چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ،
    بامداد آمد ؟
    فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
    حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
    و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
    به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
    حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
    سلامت
    را نمی خواهند پاسخ گفت
    هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
    نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
    درختان اسکلتهای بلور آجین
    زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
    غبار آلوده مهر و ماه
    زمستان استلبخند